انشا شماره یک-طنز
بعد از ظهر مـهمان هایمان ( جان و ی عزیز) بـه خانـه مان آمدند و طبق ادب شروع کردیم بـه خوش و بش و احوال پرسی و از این درون و آن درون صحبت . انشا یی درباره ماهی در حوض قالی با فضای طنز که تا اینکه برروی صورت جان لبخند ملیحی نقش بست و من آن موقع فاتحه خودم راخواندم.
ام شروع کرد بـه صحبت کـه فردا روز انتقال خون من از بس انسان دوست و علاقه مند بـه کمک بـه بیماران هست فردا اولین نفر به منظور خون بـه این مراکز مـیرود. انشا یی درباره ماهی در حوض قالی با فضای طنز مادر عزیزتر از جان هم نطخ فرمودند کـه م از یک ماه پیش قصد دارد دوباره به منظور خون برود! اما منتظر فردا بود. آخ من کی راحت خواهم شد از این کلکل ها بین مادرجان و جان. بابا من از خون و خون مـیترسم. من نمـیروم، انشا یی درباره ماهی در حوض قالی با فضای طنز وقتی این جمله را گفتم که تا نزدیکی گیوتین هم رفتم.
به ناچار فردا با مادرم کـه با یک دوربین آمده بود که تا از خون من عبگیرد که تا دستش پر باشد بـه یکی از این مراکز رفتم. از استرس درحال ترکیدن بودم فشارم بـه طور شدیدی افتاده بود. رفتم کـه روی دخت دراز بکشم، عین بید مـیلرزیدم سوزن را کـه در دستم فرو د فاتحه ای به منظور خودم خواندمو کمـی بعد از هوش رفتم. وقتی بـه هوش آمدم با صورت های عصبانی کارکنان و مادرم روبه رو شدم و بعد فهمـیدم کـه برای بـه هوش آمدن من دو کیسه خون هم زده اند!!!!!
.
.
.
انشا شماره دو-غیرطنز
یـه روز داشتم مـی رفتم سازمان انتقال خون ،خب مـیخواستم ناپرهیزی کنم از بس کـه تو تلویزیون و رادیو تبلیغات مـی و از مردم مـی خواستن به منظور کمک بـه دیگران بیـان و خون بدن حقیقتش با حرف هایی کـه مـی گفتن خودمو تو قالب یـه ناجی مـی دیدم کـه مثل یک قهرمان دارم کاری انجام مـیدم کـه جامعه را مـیخوام نجات بدم یـه نفر مثل زور و یـا بتمن یـا سوپرمن البته این اخریـه کـه مرتب دنیـا را نجات مـیده و بقیشونم کـه تازگی ها کاری به منظور دنیـا ن و خودشونو بازنشست و به این نتیجه رسیدن کـه هوای خودشونو داشته باشن کافیـه .
یـاد اون خاطره ای افتادم کـه پدرم برای من تعریف مـیکرد مـی گفت : انشا یی درباره ماهی در حوض قالی با فضای طنز اون زمان کـه فیلم های بروسلی روی پرده ی سینما های شـهرکرد مـی گذاشتن بعضی از جوون ها بعد از دیدن فیلم خیلی جوگیر مـی شدند و بیرون سینما حسابی تو سر و مغز هم مـی زدن و صدا های عجیب و غریب از خودشون در مـی اوردن و با لگد به جان درختهای جلوی سینما مـی افتادند و تا آنجا کـه مـی توانستند مشت و لگدشون را نثار درختهای بیچاره مـید.
منم حالا تو همـین فضایی که به منظور خودم ایجاد کرده بودم بدجوری جوگیر شده بودم و هر لحظه خودمو تو نقش ابرمردی مـی دیدم و تو دلم قند اب مـی شد کاری نداریم یـهو دیدم دم درون اتاق خونگیری هستم ، چندین ردیف تخت را دیدم کـه چند نفر روی انـها خوابیده بودند و کیسه های خون را بغلشون گذاشته بودند کـه یکدفعه با دیدن خون تو دلم خالی شد و چشمام سیـاهی رفت و یکدفعه از هوش رفتم .
وقتی بهوش امدم دیدم یک کیسه خون بهم زدن کـه بهوش بیـام ، بغل دستم روی تختم مقداری پسته داخل پلاستیک بود. پرستار که تا فهمـید من بـه هوش امدم اومد بالا سرم و گفت یـالا بینم گمشو، دیگه اینجا نبینمت، خلاصه دیگه ازاین خفتی کـه کشیدم بیشتر واستون نگم بهتره، از اون همـه قهرمان بازی کـه در اورده بودم دیگه هیچی نمونده بود غیر از من و یـه خورده پسته و یک کیسه خون کـه خالی شده بود تو رگم .
داشتم بچه هایی را کـه از انتقال خون مـی امدن بیرون را مـی دیدم کـه با پوزخند با هم حرف مـیزدند وهی بـه من نگاه مـید.
.
.
.
انشا شماره سه
دیروز کـه برای اهدا خون بـه سازمان انتقال خون اراک رفتم چیز جالبی دیدم کـه بدجور قلقلکم داد!
دیدم کـه تکدانـه های این سازمان هم تبدیل بـه ساندیس شده است!
درست هست که حتی بعد از برجام هم ، ایران تحریم هست و حتما مراعات خیلی چیزها را یم. اما این بهانـه خوبی نیست کـه همـه مشکلاتمان را گردن آن بیـاندازیم و حرمت انسانـها را درون برخی سازمانـهایمان قربانی کنیم. مگر درون وزارت بهداشت با این همـه ید و بیضا بـه اندازه خرید چندکارتن تکدانـه و یـا رانی پول نیست؟!
به خدا این مردمـی کـه برای اهدا خون مـی آیند دهها هزار تومان به منظور ساخته شدن این خون درون بدن خود خرج کرده اند و از هیچ انتظاری ندارند، حتی انتظار تشکر.
من قسم مـی خورم یک دانـه نارنگی از 4 که تا ساندیس بیشتر آب مـیوه دارد.
انگار یـادمان رفته هست که این پذیرایی به منظور نیـافتادن قند خون اهدا کنند گان است. راستش من مـی ترسم فردا این ساندیس هم بشود یک لیوان چایی!
انشا طنز و غیر طنز درباره انتقال خون - درس کده
darskade.ir/انشا-درباره-انتقال-خون/
انتقال 31296. شب 31277 .... خون 18964. بخشی 18923 ...... شفاف 5799. درمورد 5793 ...... طنز 2384. عارف 2383. سویی 2383. اید 2382. مذاهب 2381. پذيرفته 2381 ...... انشاء 559. ساعاتی 559. لطفا 559. بلایـای 559. طراز 559. جویـای 559. شتابزده 559 ...... وغير 74. اكسپوي 74. جنگها 74. آفسايد 74. مولي 74. ترددهاي 74. عشايرنشين 74.
انشا طنز درباره محبت - پورتال خبری
dlmusicfilm-rzb.boty.ir/page-69666/انشا-طنز-درباره-محبت.html
«موضوع انشاء: انتقال خون بـه صورت طنز و غیر طنز » نوشته ی غیرطنز ... روزی کـه در آن محبت نباشد دیگر خوبی و بدی ، زشتی و زیبایی ، توهم و واقعیت ، درست و غلط ...در این مطلب همـه انشا های طنز و غیر طنز صفحه ۵۵ کتاب مـهارت های نوشتاری کلاس نـهم را ... ۳-انشا طنز و غیر طنز درد دل یک موش آزمایشگاهی ... ۴-انشا طنز و غیر طنز انتقال خون ...
[صفحه وب|هر آنچه مورد نیـاز شماست - 24 انشا یی درباره ماهی در حوض قالی با فضای طنز]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 28 Sep 2018 10:07:00 +0000